در دنیای پر سرعت امروز، تجزیه و تحلیل دادهها به یکی از ارزشمندترین مزیتهای رقابتی تبدیل شده است. برای اینکه بتوانید حداکثر پتانسیل را از دادههای خود استخراج کنید، باید روی ابزارها و فرآیندهای مناسب سرمایهگذاری داشته باشید تا مطمئن شوید همه چیز طبق برنامه پیش می رود. اینجاست که هوش تجاری (Business Intelligence) وارد میشود. بنابراین، اجازه دهید این مفهوم را با جزئیات بیشتری در ادامه توضیح دهیم.
هوش تجاری (BI) چیست؟
هوش تجاری به طور مستقیم با دادهها در ارتباط است. دادههایی که در همهی کسب و کارها وجود دارند و تحلیل آنها نیاز به ابزارهای فنی و دیجیتالی دارد. خب، اصل ماجرا بر میگردد به فردی که تصمیم گیرنده است و با نگاه و بررسی دادهها میخواهد برنامهریزی، تصمیمگیری و روند اجرایی کار را طراحی کند.
شاید پیش خودتان فکر کنید که اگر هوش تجاری نباشد، چه اتفاقی میافتد؟
از طریق همین هوش تجاری است که سازمانها میتوانند روندها و بینشهای ارزشمندی را برای اطلاعرسانی استراتژیهای خود و تضمین رشد مستمر کشف کنند.
مهم نیست چقدر شرکت شما بزرگ یا کوچک باشد، همه شرکتها در حال جمعآوری دادهها در برخی حوزههای کاریشان هستند. این دادهها میتواند شامل هر چیزی باشد؛ از جمعیتشناسی مشتری گرفته تا فروش برای دورههای مختلف، حجم تولید، موجودی و بسیاری موارد دیگر.
اغلب این دادهها جمعآوری میشوند برای مواقعی که نیاز به یک پشتوانهی درست و دقیق در هنگام تصمیمگیری و طراحی استراتژی هست. البته هستند تصمیمگیرندگانی که تصمیمات خود را بر اساس شهود یا تجربه خاص انجام میدهند و نگفته هم پیداست که روش آنها بسیار ذهنی و مستعد خطا است.
بزرگ یا کوچک بودن شرکت فرقی نمیکند در اینکه به جمعآوری داده نیاز داشته باشند یا نه، بلکه شرکتها باید دائماً با تقاضاهای رو به رشد مشتریان، رقابت سخت و اغلب حاشیههای سود کم دست و پنجه نرم کنند و همهی اینها دلایلی است که به هوش تجاری (BI) احتیاج پیدا میکنند. با این حال، مثالهای درخشانی از تأثیرگذاری هوش تجاری (BI) در بهبود شرایط کسب و کارها وجود دارد که ثابت میکند رویکرد مبتنی بر داده در ساخت یک استراتژی هوشمند، نتایج بهتری را رقم میزند.
خب، با چند مثال از برندهای مطرح دنیا توضیح میدهیم که چطور هوش تجاری جایگاه واقعیاش را در کسب و کارها پیدا کرده است.
الف) آمازون (Amazon). شرکت آمازون که حتماً اسم آن را شنیدهاید، یک غول خردهفروشی با بیش از 100 میلیون مشتری در سراسر جهان و بیش از 12 میلیون محصول برای فروش است. با این میزان مشتری و حجم فروش، تصمیمگیری در مورد استراتژی شرکت خیلی پیچیده میشود. البته، بازار جهانی مملو از حجم عظیمی از دادهها است که باید به سرعت و به طور موثر پردازش شوند تا اطمینان حاصل شود که همهی علاقهمندیهای شخصی کاربر، بازاریابی هدفمند و بهینهسازی قیمتها بهروز هستند. تمام این تلاشهای تحلیلی منجر به مجموعه گستردهای از معیارهای مختلف در مورد هر مشتری میشود و کمک میکند تا تجربه کاربر را به چنین سطح جدید و باکیفیتی برساند که آمازون به یک خردهفروش الکترونیکی پیشرو در ایالاتمتحده تبدیل شده است. آمازون از سیستمهای هوش تجاری (BI) برای بهینهسازی لجستیک و سادهسازی گردش کار زنجیره تأمین استفاده میکند. این شرکت با استفاده از ابزارهای مدرن BI، به لطف تجزیه و تحلیل پیشبینی کننده، انتخاب بهترین برنامهها، مسیرها و گروهبندی محصولات، تحویل سفارشها را افزایش میدهد.
ب) شرکت بطری سازی کوکاکولا (CCBC). سالها پیش شرکت کوکاکولا برای جمعآوری دادهها از گزارشهای دستی استفاده میکرد که مشکلاتی هم برای سازمان داشت. به دلیل اینکه تیم تحلیلگران داده کوکاکولا باید گزارشهای گردش کار و معیارهای مختلف را از بیش از 200 میلیون خط داده جمعآوری شده از 100 سیستم مختلف در انبار داده شرکت جمعآوری میکرد! تمام آن کارها برای تهیه یک داشبورد تجزیه و تحلیل داده واحد مورد نیاز بود و مدیریت کلان بدون این دادهها امکانپذیر نبوده و نیست. پس از اینکه آنها شروع به استفاده از فناوریهای پیشرفته هوش تجاری (BI) کردند، موفق شدند تجزیه و تحلیل دادهها و فرآیندهای گزارش را ساده کنند. امروزه، مدیران کوکاکولا میتوانند هر روز صبح به گزارشهای تحلیلی به دست آمده از گردش کاری این مجموعه، دسترسی رایگان و آسانی داشته باشند که با این وجود، تیم تحلیلگر دادهها به جای جمعآوری دادههای دستی میتوانند روی کارهای مختلف تمرکز کنند. بنابراین، هوش تجاری به تیم کوکاکولا کمک کرد تا گردش کار خود را بهینه کنند و عملکرد کلی تیمشان را بهبود بخشند.
تمام این مثالها گفته شد تا شما بهتر بدانید که برای بهبود و رشد کسب و کارتان به هوش تجاری (BI) نیاز دارید و بدون آن از بازار رقابت 6 بر صفر عقب هستید.
البته لازمهی موثر بودن هوش تجاری این است که تصمیمگیرنده نیز بتواند دادههای جمعآوری و تحلیلشده را بهتر درک کند. به عبارت دیگر، مجموعهای از مفاهیم هوش تجاری از طریق ابزارهای بصری و تعاملی و داشبوردها اجرا میشوند – فضای متمرکزی که امکان بررسی آسان دادههای شما را فراهم میکند. برای کمک به شما در درک نحوه کارکرد اینها، ابتدا باید توضیحی مختصر و مفید درباره ارتباط BI با عملکرد درونی مغز انسان ارائه دهیم.
دو نوع تصمیمگیری در مغز ما وجود دارد
اعجوبه شطرنج، جاشوا وایتزکین (Joshua Waitzkin)، در کتابی با عنوان «هنر یادگیری: سفری در پی تعالی» به توضیح دو نوع تصمیمگیری در مغز ما میپردازد. وایتزکین (Waitzkin) در کتاب خود بیان میکند که بهترین شطرنجبازان کسانی هستند که بتوانند بیشترین اطلاعات را در مدت کوتاهی به دست آورند. آنها این کار را با استفاده از سیستم “تفکر سریع” مغزشان انجام میدهند. در ادامه این موضوع را بیشتر توضیح میدهیم.
همان طور که دانیل کانمن (Daniel Kahneman) روانشناس برنده نوبل در کتاب خود با نام تفکر سریع و آهسته ( Thinking, Fast and Slow) بیان کرده است، مغز شما دارای دو سیستم یادگیری و تصمیمگیری متفاوت است:
1. آهسته اما دقیق
شما یک سیستم تفکر کند دارید که میتوانید آن را به عنوان کانون توجه در نظر بگیرید. زمانی از این سیستم استفاده میکنید که واقعاً روی یک مشکل تمرکز کرده و قدم به قدم به آن فکر میکنید. این سیستم با آنکه به کندی پیش میرود اما بسیار دقیق است و میتواند اطلاعات زیادی را در هر زمان پردازش کند و به انرژی زیادی هم نیاز دارد.
البته این نکته وجود دارد که بسیاری از ما از سیستم تفکر کند برای اکثر تصمیماتمان استفاده نمیکنیم. در عوض، ما از سیستم تفکر سریع استفاده میکنیم که به عنوان شهود ما نیز شناخته میشود.
2. سریع اما مستعد خطا
سیستم تفکر سریع میتواند حجم عظیمی از دادهها را در یک زمان دریافت کند. همچنین میتواند خیلی سریع و با دقت بسیار بالا تصمیمات فوری بگیرد. با این حال، این سیستم تفکر یک نقطهضعف بزرگ دارد و آن هم اینکه مستعد استدلالهای غلط منطقی و سوگیریهای ادراکی است.
اگر سیستم تفکر آهسته شما مانند یک نورافکن باشد، سیستم تفکر سریع مانند ناحیه تصویری است که در حاشیهی قسمت پر نور قرار میگیرد. برای استفاده از تفکر سریع نیازی نیست انرژی زیادی بسوزانید، اما چیزها را به وضوحی که در سیستم تفکر کند خود دارید، نمیبینید.
بعد از اینکه با هر دو نوع سیستم تفکر آشنا شدید، به نظر شما کدام یک از اینها بهتر میتواند در زمان تصمیمگیریهای مرتبط با کسبوکار به شما کمک کند؟
در این مرحله، ممکن است فکر کنید، که هر دوی اینها خوب هستند و بستگی دارد به شرایط که از کدامیک استفاده کنید. اما به نظر شما بین انواع سیستم تفکر با هوش تجاری چه ارتباطی وجود دارد؟
نکتهای که خودتان هم متوجه آن شدهاید این است که متخصصان میتوانند با استفاده از سیستم تفکر سریع خود اطلاعات بیشتری را در یک زمان تشخیص دهند و از آنها استفاده کنند که این قابلیت را افراد مبتدی ندارند (مصداق بارز ضربالمثل: آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند).
همان طور که آقای وایتزکین (Waitzkin) در کتاب “هنر یادگیری” مینویسد؛ یک استاد بزرگ شطرنج میتواند برای یک ثانیه به صفحه نگاه کند و اطلاعات مفید بیشتری نسبت به یک فرد مبتدی در عرض چند دقیقه دریافت کند. با توجه به این توانایی پردازش اطلاعات بیشتر، متخصصان میتوانند از تفکر آهسته خود در مواقعی که اهمیت موضوع بیشتر است، استفاده کنند؛ مثلاً در تفکر انتقادی و بررسی سوگیریهای خود اما برای سرعت کند آن باید فکری کرد.
شما میتوانید هوش تجاری (BI) را به عنوان یک ابزار بسیار قدرتمند کشف دادهها ببینید که توسعهدهندهی قابلیتهای شما در هنگام تفکر سریع است. یعنی هم دقت و هم سرعت در تصمیمگیری را با هم داشته باشید.
در واقع، هوش تجاری (BI) به شما این امکان را میدهد که اطلاعات بیشتری را به صورت تصاعدی پردازش کنید. مخصوصاً زمانی که باید همه چیز را با استفاده از تفکر انتقادی بررسی کنید، اگر از هوش تجاری به درستی بهره ببرید، مزیت رقابتی باورنکردنی نسبت به شرکتهای دیگر در بازار خود خواهید داشت.
کلام آخر
چیزی که BI را برای شرکتها بسیار ارزشمند میکند ماهیت سلف سرویس آن است که به کاربران فنی و غیر فنی اجازه میدهد بدون نیاز به مهارتهای تحلیلی پیچیده وارد دنیای دادهها شوند. نرمافزار حرفهای BI قابلیتهای خودکار برای جمعآوری و نظارت بر دادهها را به کاربران ارائه میدهد. این سطح کاربرپسندی، زمینه را برای اجرای یک فرهنگ تحلیلی در تمام بخشها و ذینفعان مربوطه فراهم میکند.